ما را به گناه دیگری بخشیدند!
ای دوست! سفال صبر من را بشکن
این قصهی تلخ جبر من من را بشکن!
گویند که دوستان تو گمنامند
بعد از من سنگ قبر من را بشکن
***
آوارهی غربتم کنی، حق داری
رنجور مشقّتم کنی، حق داری
هر کار که گفتی نکنم کردم، پس...
هر قدر که اذیتم کنی حق داری!!!
***
از بابت ما همیشه میترسیدند
انگار که چیزی در ما میدیدند
یکروز به یک گناه اخراج شدیم،
روزی به گناه دیگری بخشیدند!